گلوی آدم را باید گاهی بتراشند تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود ، دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که در گلوی آدم است ، دلتنگی هایی که میتوانند آدم را خفه کنند .
ماومجنون درس عشق ازیک ادیب آموختیم اوبه ظاهر گشت عاشق مابه معتی سوختیم.
نامه ای ازمن اگرسویت نمی آید مرنج هرچه رامن می نویسم اشک پاکش میکند.
بیچاره سنگ وقتی ازدست کودکی به سوی قناری پرتاب می شه نمی دونه دل کودک رابشکنه یاسرقناری رو.
ساقه شکستن قانون طوفان است تونسیم باش ونوازش کن.
زندگی آب روان است روان می گذرد آنچه تقدیر من وتوست همان می گذرد.
درکاهدان کوچک قلب فرهاد گنججی بود که شیرین درقصر خسرو نمی یافت.
درکنار ساحلت من قایقی شکسته ام توهمان ساحل عشقی که به تو دل بسته ام.
یکی بود یکی نبود دل من تنگ بود اس ام اس بهونه بود دل من یاد تو بود.
دلی دارم ز جنس سنگ و شیشه / چنان مهرت به جانم کرده ریشه / که در شش گوشه ی قلبم نوشته / عزیزم ، دوستت دارم همیشه
نظرات شما عزیزان:
|